تولیدی لباس کوردی صادق طهماسبی
از تولید به مصرف - با مناسب ترین قیمت
صادق طهماسبی
جهت و سفارش از تولیدی لباس کوردی با شماره زیر تماس بگیرید
09188704661 تلقن همراه
آدرس: کردستان، سنندج ، خیابان انقلاب، میدان سنندجی، پایین تر از حمام خان
تولید انواع لباس کوردی از نوزاد تا بزرگسال
لباس کودکانه کوردی
لباس کوردی مردانه
لباس کوردی بزرگسال
از تولید به مصرف - با مناسب ترین قیمت
جهت و سفارش از تولیدی لباس کوردی با شماره زیر تماس بگیرید
09188704661 تلقن همراه
آدرس: کردستان، سنندج ، خیابان انقلاب، میدان سنندجی، پایین تر از حمام خان
رجحان دارد بر این عشق، پاکـی قلب تو گر من عاشقم، نکنم رسـوا، عطر عشق تو
رجحان دارد بر این ماتــم، شادی قلب تو گر من غمگینم، نکنم بـازتاب، درد عشق تو
رجحان دارد بر این دنیا، مشکین زلـف تو گر من عاشقم، نکنم دل را سوا ز عشق تو
رجحان دارد بر این خطوه، مسیر قلب تو گر من مسافرم، بهانه نیابم در راه عشق تو
رجحان دارد بر این رجحان، واژه های تو گر من شاعرم، ننویسم دیگر، غیر عشق تو
زهرای قصه ام باش و برگرد
آشفتـه بــــــازاری شــده دل، بیــا و مـســندنشـینــم بـاش و برگرد
میثاقت هــرچــه باشـــد روی چـشم، برجـــای جانـــم باش و برگرد
ز چشمم قطره و دریا جــاری شدند، تو سرچشـمه ام بـاش و برگرد
شــدند ماه و ستــاره ز من آزرده و وازده تو خواسـتارم بـاش و برگرد
دسـت و پایــم به لـرزه و رعشـه افتاد، تو تسکین دردم باش و برگرد
کلبه اشک هایم چکه ریزان شدند تو ساغر چشم هایم باش و برگرد
چشم و دلم گرفتار خوف عشقت شدند تو زهرای قصه ام باش و برگرد
زهرای قصه ام باش و برگرد
آشفتـه بــــــازاری شــده دل، بیــا و مـســندنشـینــم بـاش و برگرد
میثاقت هــرچــه باشـــد روی چـشم، برجـــای جانـــم باش و برگرد
ز چشمم قطره و دریا جــاری شدند، تو سرچشـمه ام بـاش و برگرد
شــدند ماه و ستــاره ز من آزرده و وازده تو خواسـتارم بـاش و برگرد
دسـت و پایــم به لـرزه و رعشـه افتاد، تو تسکین دردم باش و برگرد
کلبه اشک هایم چکه ریزان شدند تو ساغر چشم هایم باش و برگرد
چشم و دلم گرفتار خوف عشقت شدند تو زهرای قصه ام باش و برگرد
حدیث عشق شعر زیبای جلال ژاله تقدیم به شما فایل صوتی این شعر جهت دانلود قرار داده شده است.
متن شعر:
یک شبی پر از تنهایی رفتم به خوابی رویایی
با قلمی جوهری نگاه کردم به آسمانی ابری
بر روی برگه ای زیر بارانی می نوشتم از دلدادگی
که
من عاشق بودم و بود عشق از من به دور
باز می نویسم
من بودم و بود دلی بی قرار تو
بود عشق در واژه های من و ترس در پاکی وجود تو.
من در باغچه گل ها بیمارم و تو در خوابی
می ترسد قلبم از خزان روی تو از حدیث تلخ بغض تو
دلیل شعر و ترانه ای باز در آسمانم تنها ستاره ای
ابر بی بارانی اگر چه نمی باری، ولی
میشوی شبنم و همیشه جاودانی
خاک ها بیدارند و تو خسته ای و در اوج حادثه ای
مگر عاشق شده ای ؟ که در باغچه گلها، پژمرده گشته ای ؟
نکــند که در راه پر پیچ و خم عشق شیدا گشته ای ؟
خودت گفـته بودی به قـــول خودت وفا کن
در عاشقی فقط به حدیث عشق من جفا کن.
˙·٠•●♥️ ƸӜ̵̨Ʒ ♥️●•٠·˙
. در جواب .
˙·٠•●♥️ ƸӜ̵̨Ʒ ♥️●•٠·˙
تو در خواب و رویای با قلمی زیر بارانی
بر روی بافته ای خیالی می نویسی از دلدادگی؟
بودی عاشق و بود عشقم از تو به دور
این چه سحریست که می کنی گدایی از واژه هایی تلخ و شیرین
باز چه مینویسی از عاشقی؟
مگر نبودی در قلبم، بی روی رخ بی قراریی
مگر نبودی در یادم ، بی ظلمت غریب تنهایی
می رسی به خزان روزی اما.
من می شوم گلی بیدار در باغچه ی گل ها
دلیل شعر و ترانه ات شد قلب عاشقم
که گم کرده ام ستاره ات در آسمانم
نمی بارم تا بمانم همیشه در آسمانت
شبنم می شوم می آیم به سمت رویت
من خفته وخسته ام از باغچه ی گل دل آزرده ام
در راه پر پیچ و خم عشق هنوز در راه و سفرم
به قولت وفا کن و به دار آویز عشق من را
تا ستم کنند به حدیث عشقت دستان سردم
˙·٠•●♥️ ƸӜ̵̨Ʒ ♥️●•٠·˙
#جلال_ژاله
در هر کجا که هستی دست هایت سرد است
محبت هایت رویایی اما ریایی است
دیگر اسمت را با صدای لرزانم صدا نمیزنم
به چهره ات با بیچارگی نگاه نمی کنم
در هر کجا که باشی نگاهت تحقیرم می کند
قلب های تهی از غم را پر آوازه می کند
در هرکجا که باشی چشم هایت سرد و خشک است
در وعده هایت شادی هایی دروغین سرازیر است
اما واژه های من تلخ و پر درد است
در هر کجا که باشم به گریه هایم عادت می کنم
نه به لبخند لبانت، نه به وعده های فردایت
در هر کجا که باشی با شرم می خندی با شرم وعده می دهی
میثاقم هرچه باشد روی چشم می گذاری اما تو
در وهمی که می گویی لبخندت درمان دردهای من است
در هر کجا که باشی، لبخندت بدتر از درد های من است
در هر جایی که باشم، حسرت هایم مظلوم نمایی می کنند
گمان می کنم که هست آدمیت کمی در آنها اما تو
در هر کجایی که باشی ظالمی و ظلم می کنی آنگاه که گویی مهربانی می کنی
شرمنده این چرخ و این فلک که گدایی می کنم
از خجل روی توست، که کنارت خدایی می کنم
من از لطف ماه و ستاره روشنایی می بینم
از ظلمت چشمان تو فقط سیاهی می بینم
در هر کجا که باشی خاطره می سازی
از درد و محنت این کودکان یک سلفی به جا می گذاری
گرچه امید می سازی اما
بذر می کاری و آب نمی پاشی
میدانم که فقط شکلت شکل آدمیان است
و این افلیج شده عشق است که در دل پنهان است
آن زمان که دل آگاه شود
وای که بر تو چه بگذرد
گرچه شاید چشم هایت را ببندی
و این مفلسی را آنگونه که باید نبینی
#جلال_ژاله
در هر کجا که باشی
ماه می رسد امشب از تبار خاطره ها
و من میزنم دل را به دریا
از دوردست ها می آید صدایی آشنا
سکه ایست که می افتد در کاسه ای گدا
وزیرش طفلیست و نشسته در خیابانی پر صدا
لنگ لنگان می سرود، سرود عشق را آن طرف ها
و به آرامی می نشیند منتظر صدای پای خدا
هنگامی که بو می کِشد، بوی کباب سوخته را
می سوزد و می سوزاند ثروت دل سوخته را
گویند به هر کسی اندازه داده
فقر رو خدا اندازه کرده
پس این چه سرمایی است که می سوازند تنش را
داغ این بچه است که می سوزاند زبانم را
آیا نمی سوزاند اشک هایش، چشم هایت را
تو سنگ می مانی و در وهم به سر میبری دل را
می گذارد بر همین مسیر دل مرا
هرچه گوید گمارد همان مرا
اگر افسانه می بافم از عشق، بدان مرا
از دوردست ها نوید میدهد صدایی آشنا
گمانم به زودی می آید خدا
#جلال_ژاله
به زودی می آید خدا
ای زن دروغگوی فریبـــــکار
عشق به چشــــمانم شد بعیـــد
آن شب که خاطره ها شد تجدید
مثل تو از این خانه شدم تبعیــد
ای دل دیگر با خود چه تردیـد
کار دل که به رسوایی کشــــید
جوهرعشق بر تن به تسوید کشید
گر ننمای خود، لیل شود خرشید
دگر سخنم با خود هم شده تعقید
کین شده کار من، با خود تفرید
کی آیی که همه دل کردم
از کِه دگر در این عشق کنم تقلید
که من از تو بسیار کردم تمجید
تو که کرده ای سراپا عالم رشید
تا که کنی مسیر راز و نیازم تمهیـد
فقط باز این فراق را می کنی تمدیـد
اگر معشوق من باشد ذات توحید
عشق مرا دیگر نباید کرد تنقیـد
که او بسیار ارزانی داده رغیـــد
اگر دل خواهــــد کند عشق تولید
حتی اگر درین راه تن نباشد سدید
باز به سوی او روم بسیــــار شدید
ژاله پی پروانه و اهل هنر یک قدم ندوید
ژاله در این عشـــــــــــق فقط با خود تنید
#جلال_ژاله
ای زن دروغگوی فریبـــــکار
آشفتـه بازاری شــده دل، بیا و مسندنشینم بـاش و برگرد
میثاقت هرچــه باشـــد روی چشم، برجای جانـــم باش و برگرد
گریه بر اسمت رواست تو مروارید چشم هایم باش و برگرد
ز چشمم قطره و دریا جاری شدند تو سر چشمه ام باش و برگرد
گنه کرده ام و گناه کارم تو راهنمایم باش و برگرد
ماه و ستاره زمن آزرده و وازده اند تو خواستار دردم بـاش و برگرد
در جنگ و غزوه ترسیدن رواست تو یار و یاورم باش و برگرد
دست و پایم به لرزه و رعشه افتاد ، تو تسکین دردم باش و برگرد
زور تو قلعه خیبر شکست فاتح خیبر باش و برگرد
در هر نقطه عالم که ذکر الله گفتن است ای علی دریای رحمت باش و برگرد
کلبه اشک هایم چکه ریزان شدند تو شفا بخش چشم هایم باش و برگرد
چشم و دلم گرفتار خوف عشقت شدند تو مولای قصه ام باش و برگرد
جلال ژاله
به نام يزدان پاک
ماه مبارک رمضان درمان روح و جسم امت انور اسلام است
بعضي از پزشکها ايمان ضعيفي دارن بر بيماران خود مي گويند شما چربي خون داري يا قند خون و زخم معده داري
و مسلمانان را از گرفتن روزه منع ميکنن من به اين نوع پزشکان ميگويم خودشان روح بيماري دارن
و ايمان ضعيف خداوند انسان را از خاک افريد و 124 هزار پيامبر فرستاد خاتم پيامبران محمد امين رحمت اللعالمين قران کريم را بر انسان هاي ازاد انديش و مومن هديه از طرف خداوند اورده است
با کمال تاصف عده اي از دور انديشان که از سواد بالايي بر خردار اند در مکتب صهيونيسم وکمونيست ويهوديت
مدرک خود را در سطح دکترا و سطوح بالا تر در سطح پروفوسورا دارند فقط ب فکر زور بر امت اسلامس تسلط بر ان دارن خود را ب ناداني ميزنن و
از اصل اسلام خارج گرديده اند ب نام خدا وند دروغ ميگويند و به هر ترفندي از دين اسلام ميگريزن و براي بقاي
عمر شصد سال يا هفتاد ساله بيهوده دشمني با خلق خدا اينها رو مردم با سوادي ميدانن ب انها عتماد ميکنن از ان اعمتاد بخاطر جمع کردن مال دنيا تمام بيماري هاي خطرناک در جامعه پخش
ميکنن و غافل از اين خداوند مهربان علم بيشتر و اگاهي بيشتر از اوضاع انها دارد وشر انها را ب خودشان در همين دنيا بر ميگرداند کساني که وکالت مردم را بر عهده ميگيرند خيانت در امانت ميکنن با طرف مقابل تباني ميکنن و خود را مورد عذاب الهي قرار ميدهند
خداوند قوم هاي مختلف را خلق کرده تا هم رابشناسن و داوراني را قرار داده است تا قضاوت و حکم دهند اي داورن محترم بدانيد اگر حکمتان خطا باشد با خدا طرفي
خداوند از حق خود ميگذرد ولي از حق مومن و حق ضعيف انتقام ميگيرد بخشش خدا شامل حال شما نيست پس اگاه باشيد حکم شما حکم خداوند است بجاي خدا حکم ميدهيد
واگر حکم شما اشتباه باشد انتقام خدا حتميس امروز در جامعه ما حق مظلوم فراموش گرديده است اميد وارم با روزي ماه مبارک رمضان ب حقايق خداون اگاه شويد حق ضعيفي ناحق نشود تا خداوند ز اعمال نيک شما خوشنود شود
در حق خودا کوشا باشيد خداوندا ما را ب راه راست که خوبا در گاه تو که خود بر انان اعطا فرموده ايد بر ما انسان ها شريف پاک عطا کنيد امين يا رب العالمين
پروردگار سلام دود و صلوات بي پايان خود و مارا ب حضرت مصطفي و امت سحابه بر ايشان برسانديد درروز 23 رمضان شب ليلالقدر دست به درگاه تو ميگشايم پروردگارا دست رد بر سينه ما نگذار و پدر مادر ما را زبر چتر رحمت خود
قرار دهي سرزمين مقدس اسلام محفوظ بگردان بارالها شر يهوديت کمونيست وصهينويست ومنافق از سرزمين اسلام کوتاه بگردان
با اداي احترام فتح الله زاله طبيعت طريقت سنت حضرت رسول الله
09353080249
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدو الله رب العالمین ثواب ای ختم فاتحه شیرین طریقت سنت حضرت محمد مصطفی عید مبارک قربان مبارک باد بر مومنان و مسلمانان سراسر گیتی در ماه مبارک قربان سنت روزه ی ده ی حاجیان قبول درگاه حق تعالی باشد اجر و پاداش روزه ی عید قربان در نزد خداوند محفوظ است کسانی که توان مالی ندارند به مکه بروند با گرفتن ده روز روزه ی سنت ده یحاجیان خداوند مشکلات انسان را برطرف می نماید و ملایکه رحمت به فرمان خداوند به جای ان شخص روزه دار به انجام وظایف حج می پردازد به اذن الله رحمان و رحیم ثواب حج به فرد روزه دار اهدا می شود یا سلام و یا هادی ذکر شیخ عبدالله قادر گیلانی رحمت الله علیه راهنمایی راه دین است عید مبارک قربان مبارک باد بر انسان های ازاد سرار عالم
طبیعت طریقت با ادای احترام فتح الله زاله 1398.5.15
مارها که می میرند
فلس اژدر مهتاب
از کتف من می ریزند
مثل گلِ سرخِ زخمِ بسترِ گرم که بر سیاله ی مرگ می راند
و در خنکای بامداد تن را وداع می گوید
مارها که می میرند دخمه های گشاده نیشترهاشان فروتر؛
الگوی یاخته های مرداران بیش تر به هم می ریزند
کهرهای زمستان بر آسمان شب که می تازند
منطق اطناب یال هاشان به موجزهای شیدای زمین می بازند
مارها که می میرند. به یاد غزل های غمگین جدایی؛
خنده ام را صرف؛ در ضمیر اتصال خزش های اریبشان می سازند.
مارها که می میرند
فلس اژدر مهتاب
از کتف من می ریزند
مثل گلِ سرخِ زخمِ بسترِ گرم که بر سیاله ی مرگ می راند
و در خنکای بامداد تن را وداع می گوید
مارها که می میرند دخمه های گشاده نیشترهاشان فروتر؛
الگوی یاخته های مرداران بیش تر به هم می ریزند
کهرهای زمستان بر آسمان شب که می تازند
منطق اطناب یال هاشان به موجزهای شیدای زمین می بازند
مارها که می میرند. به یاد غزل های غمگین جدایی؛
خنده ام را صرف؛ در ضمیر اتصال خزش های اریبشان می سازند.
درباره این سایت